جدول جو
جدول جو

معنی خواب گذار - جستجوی لغت در جدول جو

خواب گذار(تَ نِ / نَ دَ / دِ)
معبر. (محمود بن عمر). تعبیررؤیاکننده. آنکه رؤیاها را تعبیر و تفسیر می کند. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خواب گزار شود:
ولی توکل تو بی نیاز داشت ترا
ز فال گوی و ز اخترشناس و خواب گذار.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خواب گزار
تصویر خواب گزار
کسی که تعبیر خواب می کند، معبّر
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا گُ)
عمل خواب گذاردن. (یادداشت مؤلف) ، معبّری. (یادداشت مؤلف). رجوع به خواب گزاری شود
لغت نامه دهخدا
(بُ لُ بُ لُ دَ)
حکایت خواب خود کردن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خواب گزاردن شود:
ای فرخی این قصه و این حال چه چیز است
پیش ملک شرق همی خواب گذاری.
فرخی.
، تعبیر خواب کردن. (یادداشت مؤلف) (از دهار). رجوع به خواب گزار شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَلْ لُ اَ)
نائم. خوابیده. (ناظم الاطباء) ، معبّر. تعبیرخواب کننده. خواب گذار: بامداد معبری را بخواند... خوابگزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب را با وی بگفت. (قابوسنامه) ، آنکه حکایت رؤیای خود کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا گُ)
تعبیر خواب. خواب گذاری. (یادداشت بخط مؤلف) : جولاهه گفت: ای پادشاه من مردی جاهل جولاهم و خواب گزاری مقام هر پیغمبر نیست. (مرزبان نامه) ، حکایت رؤیای خود. (یادداشت بخط مؤلف) ، خواب. عمل خوابیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ چَ / چِ دَ / دِ)
معبّر:
تعبیر بدولت رود از خواب گزاره
چون روی تو در خواب همی بینند احرار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بِ گِ)
خواب سنگین. خواب عمیق. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ یا تَ / تِ)
پرزدار مانند مخمل. (ناظم الاطباء). جامۀ پرزدار که پود آن مایل به یک جهت است. خوابناک. (یادداشت مؤلف).
- مخمل خوابدار، مخملی که پود آن بلند است و بجانبی یا هر جانب میل تواند کرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوابگزار
تصویر خوابگزار
تعبیر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب گزار
تصویر خواب گزار
((خا. گُ))
معبر، تعبیرکننده خواب
فرهنگ فارسی معین